حسن تو نهایت جمالست
حسن تو نهایت جمالست لطف تو بغایت کمالستبا زلف تو هر که را …
آن رفت که میل دل من سوی شما بود
آن رفت که میل دل من سوی شما بود شب تا بسحر خوابگهم کوی شما …
نگارینا به صحرا رو که صحرا حله میپوشد
نگارینا به صحرا رو که صحرا حله میپوشد ز شادی ارغوان با گل شراب وصل مینو…
عشاق بجز یار سر انداز نخواهند
عشاق بجز یار سر انداز نخواهند
خوبان بجز از عاشق جانباز نخواهند
…
بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
بانگ آمد از قنینه کباد بر خرابی
دریاب کار عشرت گر مرد کار آبی
…
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
…
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میک…
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه …
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
…
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن چون ساغرت پر است بنوشان و نوش …
ظاهر شدن عشق ابسال بر سلامان
چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع، در حد کمال،سرو نازش ناز…
صفت چوگان باختن سلامان
صبحدم چون شاه این نیلی تتق بارگی راندی به میدان افقشه سلام…
در صفت کمانداری و تیراندازی وی
از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمانبی مدد آ…
در صفت جود و سخا و بذل و عطای وی
بود در جود و سخا دریا کفی ملکش از بحر عطا دریا کفیپر شدی ا…
تاثیر حیلتهای ابسال در سلامان
چون سلامان با همه حلم و وقار کرد در وی عشوهی ابسال کار،د…
نا آزموده
قاضی بغداد، شد بیمار سخت از عدالتخانه بیرون برد رختهفتهها در دام تب…
مناظره
شنیدهاید میان دو قطره خون چه گذشت گه مناظره، یک روز بر سر گذرییکی ب…
معمار نادان
دید موری طاسک لغزندهای از سر تحقیر، زد لبخندهایکاین ره از بیرون ه…
قسمت سوم (صفحه 1)
الهی دل بلا بی دل بلا بی گنه چشمان کره دل مبتلا بیاگر چشمان …
قسمت دوم (صفحه 1)
هزاران غم بدل اندوته دیرم هزار آتش بجان افروته دیرمبیک …
قسمت اول (صفحه 1)
خوشا آنانکه الله یارشان بی بحمد و قل هو الله کارشان بیخوش…
یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز
یار ار نمیکند به حدیث تو گوش باز عیبی نباشد، ای دل مسکین، بکوش بازچو…
وله نورالله قبره
عمر گذشت، ای دل شکسته، چه داری؟ چارهی کاری نمیکنی، به چه کاری؟روز بی…
عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت
عمر به پایان رسید، راه به پایان نرفت کانچه مرا گفتهاند دل ز پی آن نرفتتن چو…
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت
چندان نظر تمام، که دل نقش او گرفت از وی نظر بدوز چو دل را فرو گر…