غزل
درحلقه رندانی وانگشت نمایی ماندم ز چ رو عابد وزاهدنمایی شب تا،بِ سحرلب زلبش باده بنوشی چون صبح شود خرقه ای از زُهدبپوشی ای مست ریاکار ب کجامیبری این راه یوسف نبودی ک بیوفتی دراین چاه
سمیه صفرزاده
متولد۱۳۶۱/۴/۲۸
متولدوصادره ازتهران
آغازنوشتن از۱۴سالگی
ازسال۸۲تا۹۶نوشتن روکنارگذاشتم ومجددازسال۹۶شروع ب نوشتن کردم ابتداب صورت انشادردوران تحصیل بعدنثرکوتاه بعدشعرسپیددرحال حاصرمدت کوتاهیست نوشتن غزل❤
درحلقه رندانی وانگشت نمایی ماندم ز چ رو عابد وزاهدنمایی شب تا،بِ سحرلب زلبش باده بنوشی چون صبح شود خرقه ای از زُهدبپوشی ای مست ریاکار ب کجامیبری این راه یوسف نبودی ک بیوفتی دراین چاه
چ دَهَم شرح پریشانی خودرا ک من ماهی تُنگ بلورم ک ب خاک افتاده…
چه دَهم شرح پریشانی خودرا که من ماهی تُنگ بلورم که به خاک افتاده…
شعر آزاد محفلی گرم و صمیمی برای تمامی دوستان اهل قلم است تا اشعار و طراوش ذهن خود را با دیگر دوستداران شعر و ادبیات به اشتراک گذارند کافی است در سایت عضو شوید از بخش پنل کاربری شعر یا دلنوشته خود را ارسال نمایید پس از تائید سایت در خصوص مضامین شعر و یا نوشته در پروفایل شما و سایت منتشر خواهد شد.