من و تو

۱۳۹۹-۱۰-۱۰/0 دیدگاه /در اشعار من /توسط لیلا طیبی

هر روز عصر،
–ما و تو،،
تمام خیابان های شهر را
قدم می‌زنیم!!!
من با یادت،
تو با یارت!
#لیلا_طیبی (رها)
#هاشور

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

میخواهید به بحث بپیوندید؟
احساس رایگان برای کمک!

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

تازه ترین مطالب

…بی خودی ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
مجموعه هاشور ۱۰ ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
بی خدا ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
دنیا چه زیبا می شود ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
معجزه‌ی لبخندت ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
مسافر بی مقصد ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
زمستانها وبهارهایم ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
سیب صورت ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
نباید ۱۳۹۹-۱۲-۰۶
جواب صحیح ۱۳۹۹-۱۲-۰۶

اشعار منتخب اعضا

…بی خودی۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۲:۰۴ بعد از ظهرنویسنده:سید حسن سبزقبا
چشم های لیلی ات هم قصه ی لیلی نبود میلشان نسبت به من جز میل بی میلی نبود من زیادی محو در رؤیای چشمانت شدم ورنه تا مرز حقیقت فاصله خیلی نبود خانه ی دل پایه هایش سست بود و غرق شد ورنه سیل چشم هایت آن چنان سیلی نبود بیخودی آتش زدم پیراهن و […]
مجموعه هاشور ۱۰۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۲:۰۳ بعد از ظهرنویسنده:سعید فلاحی
مجموعه اشعار هاشور ۱۰ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) – شهر غمگین: خیابان‌ی دلتنگ! شهری غمگین! آخر، آمدنت را به کدام کوچه خواهی داد؟! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ – شب: شبی جغدی مُرد در خلوت خرابه زمانی که دهانش پر بود از آواز شب #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور
بی خدا۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۵۳ قبل از ظهرنویسنده:شاهرخ ویسی
موج در طوفان خشم شده بود دریا با کشتی لج شده بود مرگ ترس را پیدا می کرد امید از دلها فرار کرده بود سکان اسیر خشم ناخدا بود پیپ هنوز سنگین کام می داد اما در عمق فاجعه ستاره قطبی شرق بود ماه در چله خون شده بود نهنگ آواز می خواند لاک پشت […]
دنیا چه زیبا می شود۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۵۲ قبل از ظهرنویسنده:آرمان پرناک
دنیا چه زیبا می شود لیلی چو مجنون می شود مجنون به مجنون می رسد، مجنونِ مجنون می شود دنیا چه زیبا می شود وقتی که شادی می تپد جریانِ هق هق در درون، قهقه به بیرون می شود دنیا چه زیبا می شود روزی که رؤیا می رسد فردایِ رؤیاییِ ما، تقدیمِ اکنون می […]
معجزه‌ی لبخندت۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۵۲ قبل از ظهرنویسنده:سعید فلاحی
– معجزه ی لبخندت: موهایت را، به دست باد که می‌دهی؛ از معاشقه با تو سخن می‌گویند، گنجشککان شهر!!! … و من؛ بیشتر مومن می‌شوم، به معجزه‌ی لبخندت. #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) #هاشور
مسافر بی مقصد۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۵۱ قبل از ظهرنویسنده:روح انگیز بیرانوند
غروب که به گیس های خورشید رنگ می زد لبهای تو پشت چراغ قرمز کلمات لرز می زد چراغ که سبز می شد پای زبانت می شکست و به گچ سردمی‌نشست کمر ماه ملامت کشیده خمید چمدان انتظار را بست و مسافری بی مقصد گشت به آخرین واگن نشست و رفت و تو هرگز به […]
زمستانها وبهارهایم۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۵۱ قبل از ظهرنویسنده:روح انگیز بیرانوند
چرا باید، با دوستم سخن بگویم از زمستان ها و بهار هایم وقتی که می‌دانم ممکن است روزی اوبشود یکی از دشمنانم (فرنگیس)
سیب صورت۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۴۸ قبل از ظهرنویسنده:روح انگیز بیرانوند
بگذار دوست داشته باشم آنچه که دوست داشتنش را نباید هرگز فراموش کنم ( فرنگیس)
نباید۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۴۷ قبل از ظهرنویسنده:روح انگیز بیرانوند
بگذار دوست داشته باشم آنچه که دوست داشتنش را نباید هرگز فراموش کنم ( فرنگیس)
جواب صحیح۱۳۹۹-۱۲-۰۶ - ۱۱:۴۷ قبل از ظهرنویسنده:روح انگیز بیرانوند
اگر کسی به تو غلط گرفت اعتراض نکن شاید او همان کسی است که جواب صحیح را می داند (فرنگیس)

من و تو

دیدگاه خود را ثبت کنید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

درباره شعر آزاد

دسترسی سریع

جدیدترین اشعار اعضا

جدیدترین های سایت